پیشگفتار

میتوس (mythos) در کلام یونانیان به معنی " افسانه "، "قصه"، "گفتگو و "سخن" بوده اما نهایتا به چیزی اطلاق می‌گردد که "واقعا نمی تواند وجود داشته باشد".

اسطوره ها در بسیاری از فرهنگ های سراسر دنیا ، داستان خدایان و قهرمانان و وقایع بزرگ کیهانی است.آنها به ژرف‌ترین و اساسی ترین موضوعات و نسل بشر ، ماهیت خدایان و ارواح، سرگذشت ما پس از مرگ و چگونگی خاتمه یافتن دنیا می پردازند.این اساطیر، عشق و حسادت، جنگ و صلح و نیز خیر و شر را بررسی می کنند.این مباحث بسیار مهم را در اساطیر با طرح داستان های جالب، شخصیت های زنده و پر شور و صحنه های به یاد ماندنی کاوش و بررسی می کنند .این ها همه عمیق ترین عواطف ما را متاثرمی کنند و به 


همین دلیل ، همیشه جالب و فریبنده اند .به دلیل اینکه اسطوره ها منشا شفاهی دارند دستخوش تغییرات شده اند .هر یک از اسطوره ها بارها و بارها بازگو شده اند و بسیار تغییر کرده اند .اغلب نوع صحیح و جداگانه ای از هر اسطوره وجود ندارد.

نام خدایان و خدابانوها در قبایل مختلف تغییر می کند و گروه های همسایه به شیوه های مختلف ، یک توهم و مسئله پیچیده را در قالب داستان توضیح داده اند.

بعد ها با اختراع خط مردم نوشتن اسطوره ها را شروع کردند و آنها را با شیوه های جدید و تبدیل آنها به نمایش ،  شعر و رمان مطرح کردند. 

مقدمه

میتوس داستان دریافتهامان است از جهان به سانی که ما، آدمیان ، آن را هم به شناخت و 


هم به شهود دیده ایم ، در برابرش واکنش نموده‌ایم و فهممان را از آن به همنوعانمان رسانیده ایم .ما اين کار را از عصر بزرگ یخ تا کنون به منزله ی بخشی از انسان بودنمان انجام داده ایم .ما از آن گاه باز به انسانیتمان پرورش نیافته ایم .مشخصه های انسانی انسان بودنمان از دورترین روزگاران با ما بوده است .ما هر آینه از راه شناخت تجربی چیزهای بیشتری درباره جهانمان و چگونگی کردارش آموخته ایم .ما الگوهای وجود و وابستگی مقابلمان را دگرگون ساخته ایم .اما انسانیتمان را دیگر نگردانده ایم.پی برده ایم که مشخصه بنیانی آنچه مایه انسانیت ماست، یعنی تواناییمان بر دریافت شهودی و نماد پردازی ، از آغاز با ما بوده است .

پس داستان خطر کردن های هنری بشر ، داستان ماست ...

میتوس، نمایشی فیزیکال که رد پای خدابانوها 


و الهه گان و خدابانوهای مقدس جهان را از اولین نقش نگاره ها ، سنگ نگاره ها و مولاژها بررسی و با نگاهی معاصر به داستان پردازی و حرکت نگاریشان  پرداخته است.

این نقوش انتخابی در برخی صحنه ها خیر و در برخی شر هستند اما پیام ما زنانگی جاودان و زایش و خلق زنی برتر همچون ققنوس بار دگر از خاکستر آتش درون خود...


ترتیب ورود صحنه ها :

صحنه اول :

 الهه ی شکار پیکره های شکارچی را برای رقص شکار فرا می خواند. (غارنشینان/تیمره ایران/چهل هزار سال پیش(


قدیی ترین آثار به جای مانده به حدود ۴۰ هزار 


سال پیش میرسد که عموما مشتمل بود بر شکل هاب انتزاعی و مخطط بسیار ساده از پیکره های آدم که در حال شکار جانوران است یا رقص دسته جمعی مردان و زنان .

این نقاشی ها معمولا در عمق غارها وجود دارند و لذا بسیاری بر این عقیده اند که هدف از ترسیم این نقوش نه به جهت ترسیم بلکه به این دلیل بوده است که انسان برای آنها خواص جادویی قائل بوده است.در واقع انسان پیش از تاریخ سعی داشت با محدود کردن جانوران در چهارچوب یک تصویر او را تابع قلمرو خویش کند.

انسان نخستین با ترسیم این جانوران مرگ آنها را طلب می کرد .مرگ آنها به قصد تسلط یافتن بر روح آنها.


صحنه دوم : 

فرزند آخر الهه ایشتار بذر جاودانگی را از فرزندان دیگر می‌رباید و شر در جهان زاده می‌شود.( بین النهرین / هشت هزار سال پیش)

در جهان بینی انسان باستان ، ابر انسان  زن بوده است.

زن بر پایه مدارک و شواهد موجود در ادوار دیرینه صاحب قدرت بوده و توانایی های او در عرصه وسی اندیشه ، عواطف ، الهیات ، اقتصاد و سیاست اثر گذاشته است .نمودهای قدرت زنانه گاهی در صورت های غیر ملموس مانند پیکرهای زنانه و نقش ها و تصاویر باقی مانده بر ظروف و الواح و کتیبه ها که از حفاری ها بدست آمده است ، ظاهر می شود.

برخی از این پیکرها نشان می‌دهد که بانو_خدای اولیه نه فقط بنام مادر تمام انسان ها که همون مادر تمام موجودات زنده پذیرفته 


شده است.پرستش الهه ی مادر یکی از ريشه دارترین اعتقادات مذهبی در طول حیات بشر می باشد که قدیمی‌ترین از ظهور خدایان متعددی قبل از تجسم خدایی در مظاهر مذکر و پدر خدایی بوده و نخستین مراحل تمدن بشر یعنی دوران کهن سنگی گسترش یافته است .

عنصر باروری _زایش بزرگ مادر اولیه (الهه ی ایشتار)و نماد های خیر و شر (حماسه گیلگمش) از عناصر مهم فرهنگ بین النهرین می باشد.


صحنه سوم : 

هنگامی که فرعون پسر خدای خورشید درگذشت تا به پدر ایزدی اش ملحق شود آموت ایزد بانوی مرگ با آوای جادویی او را رهسپار جهان دیگر می کند .(مصر باستان /هفت هزار سال پیش (


موسیقی و رقص سهم مهمی در فرهنگ مصری دارد . رقص ها بسیار خوش ریخت و حالت پرورش یافته بوده اند. یک از این نوع رقص ها ، رقص های تدفینی است که در هنگام مرگ فراعنه بکار گرفته شده است .


صحنه چهارم :

ایزانامی(خدابانو) در طول اولین مراسم ازدواج مرتکب خطا شد بنابراین ، محکوم شد که هم هیولا ها و هم خدایان را به دنیا بیاورد .او به هنگام تولد آخرین فرزندش "کاگو تسوچی"  بدنش سوخت و در گذشت،  چون کاگو تسوچی خدای آتش بود.این ایزد بانو توسط نگهبانان جهنم از این جهان رهسپار جهان زیرین شد.( ژاپن باستان /هفت هزار سال پیش(



در اسطوره های ژاپنی درباره خواستگاه جهان آمده است .ایزاناگی (خدا)و ایزانامی(خدابانو) اولین نسل از خدایان مرد و زن بودند که در مراسم ازدواج باید به صورت آئینی سنت هایی را رعایت می کردند  ، اما ایزنامی این سنت هارا شکست و قبل از ایزاناگی صحبت کرد .این رفتار او دربرابر خدایان عملی ناشایست بود.پس ازدواج آنان خدشه دار شد و حاصل آنها بچه زالویی بود که آن را به دریا روانه کردند.مراسم ازدواج تکرار شد اما این بار ایزاناگی صحبت کرد و مراسم خوش یمن شد.

 ایزانامی یک نسل جدید و تماما خدا را به وجود آورد نظیر خدایان اقیانوس ها و رودها و باد ها و کوه ها و زمین های پست و جزایر ژاپن.


او بهنگام تولد آخرین فرزندش درگذشت و توسط نگهبانان جهنم رهسپار جهان زیرین شد. ایزاناگی برای مرگ ایزاناگی سوگوار شد و او هم رهسپار دنیای زیرین شد تا او را باز گرداند.


صحنه پنجم :

آمفیتیریته الهه‌ی دریا از روی حسد به جنگ با مخلوقات دریا می‌رود و رویارویی مخلوق و خالق شکل می گیرد. (یونان باستان /هفت هزار و پانصد سال پیش(


هنگامی که پوزئیدون خدای دریا آمفیتریته الهه ی دریا را به عنوان عروس خود فرا می خواند آمفیتیریت نافرمانی می کند و خود را در اعماق در اعماق اقیانوس ها مخفی می کندو خشمگینانه برای اثبات خدایی خود با مخلوقات دریا وارد جنگ و کشمکش می شود .


صحنه ششم : 

ایزدبانو دیانا نگاهبان تمام درختان و پوشش های گیاهی با جادوی خود از جنگل محافظت می کند.

روم باستان /شش هزار سال پیش



دیانا الهه ی نیروی طبیعت ، بانوی نگهبان با حرکات جادویی اش همه ی موجودات جنگل را تحت حمایت خود قرار می دهد.

او با کمان و شکار مرتبط است .او الهه ی حیات وحشی است .همه ی حیوانات جنگل تحت حمایت او هستند.


صحنه هفتم : 

شب هنگامی بانو ماووی در آسمان نمایان می شود .چشمانش با نور رنگ پریده ای می درخشد که نور ماه را ایجاد می کند.

دختران آفریقا با نور ماه پایکوبی می کنند (آفریقا /پنج هزار سال پیش)


مردم آفریقا داستان های گوناگونی دارند که آفرینش زمین، خواستگاه خورشید ، ماه و ستارگان،  تبار هر قبیله را مشخص می کند. در افریقا به سبب گرمای طاقت فرسا و نور خیره کننده ی خورشید ، غالبا ماه بیش از خورشید مورد توجه است .

ماه خدای مونث است که ماووی نام دارد.در فرهنگ آفریقا ایزدبانو ماووی شخصیت پیچیده ای دارد .او زنی زیبا و مادری فرزانه 


است که هر زمان در آسمان پدیدار میشود ، دختران برای او پایکوبی می کنند.


صحنه هشتم 

دختران پابرهنه بر بلندای کوه ، وارد معبد الهه دورگا می شوند و او را با هدایا بیدار می کنند .دورگا می پذیرد و آوای نظم کیهانی با حرکات او در معبد ، طنین انداز می شود .(هند/چهار هزار سال پیش)


ایزدبانوی هندی به نام "دورگا" یا دست نیافتنی معمولا شکل یک جنگجو را دارد .او می تواند همه ی انرژی جنگی در کیهان را شکل بدهد و متمرکز کند و دشمنی شکست ناپذیر برای کسانی است که خدایان دوست او را تهدید می کنند.شهرت او از ضدیت با دیو 


هایی است که نظم کیهانی را تهدید می کنند دورگا همانند همسر خود شیوا نیروی ویرانگر عظیمی دارد ؛ اما این ویرانگری وجه مثبتی هم دارد و آن برقراری توازن با از بین بردن تهدید هایی است که برای نظم طبیعی پیش می آید.


صحنه نهم :

پارت اول : هوا از رویا و کابوس آکنده است .

کابوس ها در" دریم کچر " زندانی و رویا ها در فضا سیال اند.

آمریکای شمالی /سرخپوستان اوجیبوایی/سه هزار سال پیش


در فرهنگ سرخپوستان اوجیبوایی (از 


)نخستین اقوام ساکن در آمریکا

عنکبوت برایشان مقدس است و الهه عنکبوت محافظ و نگهبان خواب کودکان است( 

سرخپوستان در نبود الهه ی عنکبوت   وسیله‌ای دست‌ساز به مانند نماد از الهه عنکبوت می سازند  که از حلقه‌ای ساخته‌شده از شاخهٔ درخت بید  که توری به شکل تارعنکبوت را درون آن می‌بافند. سپس آن را با اشیای شخصی و مقدسی همچون پر و مهره تزئین کرده و در داخل تیپی در محل خواب شخص یا بالای گهوارهٔ کودک آویزانش می‌کنند.در باور این مردم هوا از رؤیا و کابوس آکنده‌است. پس با آویزان کردن این ساخته، رویاهای خوب از درون سوراخ مرکزی کابوس‌گیر عبور کرده و به فرد خفته می‌رسند و کابوس‌ها در تارهای آن به‌دام افتاده و با طلوع خورشید نابود می‌شوند. 


پارت دوم : 

درختان جنگل، الهه ی زمین(مادر ِطبیعت)  را نیایش می کنند .


تعليم کهن سرخپوست اين بوده که جدا کردن هر روينده اى که مى تواند رشد کند از زمين، کار اشتباهى است. مى توان آن را قطع کرد اما نبايد از ريشه بيرونش آورد. درخت ها و گياهان داراى روح هستند. هر وقت يک سرخپوست نيک بخواهد براى نياز خود، يکى از اين رويندگان را از ميان بردارد، اين کار را با اندوه و دعا براى بخشايش انجام مى دهد.

بخشی از باورهای سرخ پوستان در مورد طبیعت ...


ما جزئی از طبیعت هستیم نه رئیس آن 


ما هیچگاه گیاهی را با ریشه از خاک نمی کنیم ما موقع ساختن خانه ، خاک را زیاد جابجا نمیکنیم 

ما در فصل بهار آرام روی زمین قدم برمیداریم چون مادر طبیعت باردار است

 ما هرگز به درختان آسیب نمیرسانیم

 ما فقط درختان پیر و خشک را قطع میکنیم و قبل از قطع کردن برای آرامش روحش دعا میکنیم 

 به اندازه مصرفمان درخت میبریم 

هرگز هیزمها را اسراف نمیکنیم

 اگر حتی یک درخت جوان و سر سبز را قطع کنیم همه درختان دیگر جنگل اشک میریزند

و اشک آنها دل ما نفوذ می کند و قلبمان را مجروح میکند

خاک مادر ما و آسمان پدر ماست 

باران عاشقانه ترین سرود هستی است 

طبیعت روح دارد و مهربانی را میفهمد


 ما جزئی از طبیعت هستیم نه رئیس آن.



صحنه دهم :

مراسم قربانی به هنگام کسوف و خسوف بانوخدای خورشیدو پیشکش کردن قلب انسان به او.

تمدن آزتک ها /آمریکایی جنوبی/سه هزار سال پیش


آزتک ها اساسامعتقد بودند که بانو خدای خورشید همواره از گرمای شدید له له می زد .پس بایسته بود با پیشکش هایی چون قلب و خون آدمیان تغدیه و خنک شود .شمار بسیاری کمی باید قربانی می شدند تا خورشید بتواند در آسمان حرکت کند اما هرگز نباید از قربانی غافل بود وگرنه تبار آدمی از آتش بانو خدای 


خورشید صامت و بی حرکت هلاک می شد .

شکوهمندترین مرگ همان قربانی شدن در برابر  خدا بانوی خورشید بود . 

خورشید خود نیر در مسیر حرکتش قربانیان بسیاری داشت، چون همین که بر میخواست ، ستارگان می مردند ...


صحنه یازدهم : 

به فرمان الهه آناهیتا، آب ها روی زمین جاری می شوند.(ایران باستان /دو هزار سال پیش)


الهه آناهیتا برگرفته از آب به معنای پاک و دور از آلودگی است، این الهه در واقع فرشته نگهبان چشمه ها و باران تصور می شد و آن را نمادی از عشق و دوستی در نظر می گرفتند. این الهه در میان ایرانیان باستان چنان جایگاهی داشت که در کتیبه های به جا مانده تصاویری از الهه آب در کنار اهورا مزدا نقش بسته است.


اهورا مزدا در گذشته به معنای خدایی حکیم، برتر، خالق تمام موجودات جهان، داننده اسرار نهان در عالم و البته بسیار مهربان است. بنابراین وجود الهه آب در ایران باستان در کنار اهورا مزدا نشان دهنده جایگاه بسیار بالای این الهه برای ایرانیان و توجه ویژه نسبت به آن است.با گذشت زمان اهمیت الهه آب در ایران باستان به اندازه ای بود که به آن سوگند یاد می کردند و اردشیر، پادشاه دوم هخامنشی الهه آناهیتا را به عنوان یکی از خدایان سه گانه در ایران در کنار خدای اهورا مزدا و میترا معرفی کرد. 

در  دوره ساسانیان اهمیت الهه آب در ایران باستان بسیار بیشتر شد به طوری که بسیاری از مراسم مذهبی و سیاسی در آن دوران برگرفته از این الهه با شکوه ایرانی بود. 


صحنه دوازدهم :

زن همچون ققنوس بال و پر می‌زند و از خاکستر آتش هزار ساله اش ، زنی دیگر  زایش می باید 

زنی آگاه تر ...



قُقنوس پرندهٔ مقدس افسانه‌ای است که در اساطیر ایران، اساطیر یونان، اساطیر مصر، و اساطیر چین از آن نام برده شده.گفته می‌شود که وی مرغی نادر و تنهاست و جفت و زایشی ندارد. اما هر هزار سال یک بار، بر توده‌ای بزرگ از هیزم بال می‌گشاید 


و آواز می‌خواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقار خویش آتشی می‌افروزد و با سوختن در آتش از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد می‌شود. در بسیاری فرهنگ ها ققنوس را رمز جاودانگی، فداکاری و عمر دگربار تلقی میکنند.


منابع :

۱.رکس وارنر /دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور مطلق/دانشنامه اساطیر جهان

۲.دنیس اسپور/امیر جلال الدین اعلم/انگیزه ی آفرینندگی

۳.جوزف کمبل/عباس مخبر/الهه ها

۴.کریستوفر دل /دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور/اسطوره به روایت تصویر

۵.شهلا لاهیجی - مهرانگیزکار/ شناخت هویت زن ایرانی

۶.فیلیپ ویلکینسون /افسانه ها و اسطوره ها

۷.فرهاد گشایش / تاریخ هنر (چاپ چهاردهم (